نوشته شده توسط : فرشيد شريفي

((تدبير بي شرمانه ))

كاش مي شد رفت از شهر غمت انگار نه 

تا پريشان حاليه ان شانه ات اين بار نه 

تا فراسوي خيال قاصدك در چنگ باد  

يا كه در پيچ و خم انديشه ات تكرار نه 

كاش مي شد با كمي تدبير بي شرمانه ام 

رفت تا اعماق اغوشت ولي اصرار نه 

در شعاع گردش دستت به دور گردنم 

گشته ام دورت ولي اين بار با پرگارنه 

خلسه اي دارد تماشاي تو وقتي مي كني 

شيطنت هايي بسي بسيار ، ولي اقرار نه 

اي كه افتادم به چنگ دلبري هايت چرا 

تير با چشمت به قلبم ميزني رگبار نه

((فرشيد شريفي))



:: برچسب‌ها: حافظ , سعدي , خيام , فال , ديوان , طبيعت , رمان , داستان , فرشيدشريفي , ابي , مناظره , ادبيات , عكسهاي زيبا , داريوش , محسن ابراهيم زاده , غذاها , رستوران , فست فود , منظره , ادبيات , اشعار , شعر , غزل ,
:: بازدید از این مطلب : 334
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 23 مرداد 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرشيد شريفي

((دخت بندر ))

 

دختر شهر جنوب كشورم هستي كه چه؟  

سبزه و نازي ملوسي دلبرم هستي كه چه؟ 

خاستگارانت زياد و دور تو اينقدر شلوغ 

هيتلري ، فرمانرواي ارتش نازي كه چه؟  

شيطنت داري زياد ، زخم زبانت چون عسل 

باز از اين دو شرابي كهنه مي سازي كه چه؟  

ادعا  داري  كه  دخت  بندري  اما  چنان 

سيب سرخ لبناني ، طالب گازي كه چه؟  

چون ديابت در رگ اين شهر افتادي چرا  

ابنبات و خوش زبان هستي و طنازي كه چه؟  

چون كه دوستت دارم هي كم محلي مي كني؟   

با ستيز بر عشق من اينگونه مي تازي كه چه؟  

همچو زنجيرم به پايت تا براي بودنت  

 غرق در شوقي ولي با من نمي سازي كه چه؟  

مثل خورشيد باشو پيشم اين يخت را باز كن 

طالع خرداد هستي محرم رازي كه چه؟  

 

١٣٩٧/٢/٣١

((غزليات فرشيدشريفي))



:: برچسب‌ها: : برچسب‌ها: حافظ , غزل , غزليات , رمان , ديوان , سعدي , مولانا , عكس , عكس طبيعت , عكس مناظر , مناظره , خيام , ابي , شهريار , فرشيدشريفي , اشعار , همايون , شجريان , , ,
:: بازدید از این مطلب : 1062
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 3 تير 1397 | نظرات ()
نوشته شده توسط : فرشيد شريفي

مناظره ادبي فرشيد شريفي با شعر معروف استاد شهريار

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟
وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟
آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
شهریارا بی حبیب ! خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟


شهريار اخر كه امد سوگلت ، حالا، چرا ؟
ميدهي با ناز جواب تند و سربالا چرا؟
او طبيبت بود دير يا زودچه فرقي مي كند
حال كه امد بر سر بالين تو،حاشاچرا؟
ما به درد هم گرفتاريم ودنيااين چنين
مي كند با بخت بد اقبال ما لالا چرا؟
ماكه هم چون تو به ليلايي جواني داده ايم
تاسحر با او ولي عشق نهان با ما چرا ؟
لُكنت حالم پريشان مي كند ان بي وفا
چشم پوشي مي كند ازاين منِ شيداچرا؟
عمر را كوته مي بينم ولي با اشتياق
مي دهم امروز براي لحظه اي، فرداچرا؟
شهريارا خون دل خوردم منم ،اما هنوز
بي گمان مجنون آن افسانه ام، ليلا چرا ؟؟
من كه تن پوش خيالم را به يغما داده ام
فارغ ازسرمستي وشيدايي ام ، تنهاچرا؟



:: برچسب‌ها: شهريار , فرشيدشريفي , شعر , مناظره , ادبيات , مشاعره , موزيك , رضاصادقي , حامدهمايون , ,
:: بازدید از این مطلب : 1192
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : پنج شنبه 23 دی 1395 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد